مشب در نظر دارم درباره روحانیت و انقلاب اسلامى ایرانبحث کنم.این مسئله از دو جنبه قابل بحث است،یکى مربوط بهگذشته و آن اینکه روحانیت در این انقلاب چه سهمى داشته و چطورشده که به قول بعضى از آقایان،روحانیت اینچنین انقلابى شد وانقلابى از کار درآمد،و دیگر در رابطه با نقش روحانیت در آیندهانقلاب اسلامى ایران.
بحث امشب بیشتر ناظر به قسمت دوم خواهد بود.دربارهقسمت اول گروههاى به اصطلاح چپ،چه آنهائى که در اظهار عقایدخود صریح هستند و رک و بىپرده سخن میگویند و چه آنهائى کهیک پوشش اسلامى بر روى افکار خود کشیدهاند در نوشتهها ونشریهها و جزوات خود مینوشتند که امکان ندارد روحانیت انقلابىبشود زیرا بر اساس اصول مارکسیسم-که البته دسته دوم میگفتندبر اساس اصول قرآنى-انقلاب از ناحیه طبقه محروم و بدلیلمحرومیت آنها علیه طبقه مرفه و حاکم انجام میگیرد.بر اساس همینبینش آنها عقیده داشتند که امکان ندارد از ناحیه گروههاى وابستهبه طبقه حاکم انقلاب صورت گیرد و از آنجا که روحانیت در طولتاریخ وابسته به طبقه حاکم بوده است،نمیتواند علیه همین طبقه انقلاب کند و اگر امروز میبینید که روحانیت روحیه انقلابى بخودگرفته،این صرفا دسیسه طبقه حاکم براى حفظ موجودیتخودشاست.در واقع این طبقه حاکم است که در گوش روحانیتخواندهکه:چهره انقلابى بخود بگیر تا به موقع بتوانى انقلاب را ترمز کنىو به این ترتیب هم خودت را حفظ کنى و هم ما را.حتى در نشریهاىکه در اسفند پنجاه و شش از طرف یک گروه مخفى منتشر شده بود (1) خواندم که به مردم هشدار داده بود گول اینها را-منظور روحانیتاست-نخورید زیرا اینها با دستگاه شاه ساختهاند و میخواهند او راحفظ کنند!
سالى که رزم آرا ترور شد بعضىها که همه چیز را و هر حرکتىرا با بدبینى نگاه میکردند و از سوى دیگر رزم آرا را که در آن دورهقهرمان صحنه سیاستبه حساب میآمد به دیده اعجاب مینگریستند،میگفتند هر نقشهاى هستسیاست رزم آرا است و حتى تیر خوردن اورا هم میگفتند اینهم نقشه خودش است!بعضى از روشنفکران ماهم در این نوع تعصب به خرج دادنها دست کمى از آن بدبینیهاىدوره رزم آرا ندارند.اگر کسى نشریات این به اصطلاح روشنفکران رامطالعه کرده باشد متوجه میشود که پیروزى انقلاب ایران بدستمذهبیها و روحانیون،اینها را بشدت بهت زده کرده است.و از آنجاکه با معیارهاى آنها چنین انقلابى امکان وقوع نداشت،این بودکه در ابتدا بسیار تلاش کردند تا موضوع را به هر نحو شده توجیهو تاویل کنند و خلاصه اینکه بگویند اینهم کار خود رزم آرا است! ولى واقعیتبقدرى قوى بود که تمام گروهها،حتى چپترین آنهاچارهاى ندیدند جز اینکه بگویند رهبرى روحانیت را میپذیریم.آنهاپیش خود مىاندیشند چرا ما که دهها سال دم از انقلاب زدیم و حزبدرست کردیم و تشکیلاتى و طرحهایى داشتیم نتوانستیم کارى ازپیش ببریم،ولى این آخوندها با این امکانات کم،آنچنان ریشهیک رژیم 2500 ساله را در ایران کندند که براى سیاستمدارانبزرگ دنیا هم غیر قابل پیش بینى بود.حتى در خود ایران هم،جامعه شناسان ایرانى روحانیت را بعنوان دکورى در کنار سیاست واقتصاد،بحساب میآوردند و براى آن اهمیت چندانى قائل نبودند (2) .
در صحبت امشب،قصد ندارم به اثبات نقش روحانیت درنهضتبپردازم،این جهتى است که هیچکس منکر آن نیست.دراین جلسه میخواهم بیشتر راجع به آینده نهضت و نقش روحانیت درتداوم انقلاب سخن بگویم.سؤال مهمى که کمک زیادى به روشن شدن موضوع میکند اینست که چرا روحانیت در ایران چنین قدرتىدارد؟در جزوهاى که چندى قبل منتشر شد (3) مقایسهاى کردم میانروحانیت تشیع و تسنن.در آنجا گفتهام با اینکه میان روحانیون وعلماى تسنن سخنان اصلاحى بیشتر از علماى شیعه عنوان شده وطرحهاى اصلاحى از جانب آنها بیشتر ارائه شده است،ولى آنهانتوانستند یک حرکت اصلاحى عمیق بوجود بیاورند.بر عکس، علماىشیعه با اینکه کمتر در این زمینهها حرف زدهاند در طول این صدسال حرکتهائى را رهبرى کردهاند که نظیر هیچکدامشان حتى درمیان اهل سنت وجود نداشته است تا چه رسد به روحانیت مسیحى وامثال اینها...
یک امریکائى که ظاهرا مسلمان شده استبنام حامدآلگار،کتابى نوشته بنام نقش روحانیت پیشرو در نهضت مشروطیت ایرانکه به فارسى هم ترجمه شده است.البته نگارش وقایع تاریخى دراین کتاب از اول دوره قاجار آغاز شده.در این کتاب بخوبى روشنشده است که در طول دویست و پنجاه سال دوره قاجاریه،علماى شیعههمواره،درگیر مبارزه با سلاطین و در کار رهبرى نهضتهاى ضدسلاطین بودهاند.این کتاب با اینکه نقطه ضعفهاى کوچکى همدارد-و آنهم البته به دلیل آشنا نبودن به محیط ایران بوده استولى در مجموع کتابى است که بیطرفانه و بیغرضانه نوشته شده وبخوبى این نکته را آشکار میکند که وحانیتشیعه همواره در کنارمردم بوده و همواره بسود مردم قیام و حرکت میکرده است.در همیننهضت ملى شدن نفت ایران که خود شاهد آن بودیم،دیدیم کهروحانیتبه رهبرى مرحوم آیت الله خوانسارى و آیت الله کاشانى وهمکارى فدائیان اسلام چه نقش عظیمى داشتند،اگر قدرت و نفوذ کلمه اینها نبود محال بود که نفت ایران ملى بشود.در نهضتدیگرى که از پانزده خرداد به این طرف آغاز شد روحانیت تنها نیروىپیشتاز بود و به طریقى هم وارد
در صدر اسلام،مبارزه رودررو و علیه قدرت حاکم تا زمانامام حسین(ع)بشکل برخوردهاى گسترده،ادامه یافت.اما از اواخرقرن اول و بخصوص قرنهاى دوم و سوم که دوره سایر ائمه است،در دنیاى اسلام دگرگونى خاصى پیدا میشود.به این معنى که باگرویدن ملل مختلف به اسلام و با بسط قلمرو دنیاى مسلمان،کمکمشمشیرها کنار گذاشته شد و در عوض کتابها به عنوان سلاحى تازهبکار گرفته شد.در همه سرزمینهاى اسلامى مردم با شور و ولعمیخواستند کتاب آسمانى دین تازه را بشناسند و بخوانند و بفهمند.دراین راه،تازه مسلمانان،عشقشان براى فهم و درک قرآن چند برابردیگر مسلمانها بود در همه جا مردم به دنبال کسى میگشتند که قرائتقرآن بداند و بتواند قرآن را از ابتدا تا انتها برایشان بخواند.این روآورى به قرآن باعث رونق بازار مفسرها و محدثها شد.به خصوصکه بناى تفسیر را براستفاده از حدیث گذاشته بودند.خود این توجهسبب پیدایش یک جریان انحرافى گردید،جعل حدیث. طبیعىاست که وقتى تقاضاى یک کالا خیلى زیاد شد و عرضه به قدر کافىنبود،میدان براى کالاى تقلبى هم باز میشود.خدا رحمت کندمرحوم آیت الله بروجردى را که این نکته از یادگارهاى ایشان است. ایشان میفرمود:در آن ایام وضع اینطور بود که فى المثل کسى ازمدینه بلند میشد و به اقصى بلاد خراسان سفر میکرد.آنجا میپرسیدنداین کیست؟ میگفتند از صحابه پیامبر است.پیامبر را ملاقات کرده. همین یکى دو جمله کافى بود تا دهها هزار نفر دور این آدم رابگیرند و از او طلب حدیثى را بکنند که خودش از لبهاى مبارکپیامبر شنیده است.خوب همه این صحابه هم که سالهاى متوالى باپیامبر نبودند،بلکه بسیارى از آنها سال آخر عمر پیامبر مسلمان شدهبودند و از پیامبر تنها چند حدیث و یا چند قصه میدانستند،ولىهجوم و اقبال مردم سبب میشد آنهائى که ضعیف الایمان بودندکمکم از خودشان به جعل حدیث میپرداختند و از بازار گرم سوءاستفاده میکردند (4) .بجز این جریان انحرافى،جریانهاى فکرى دیگرىنیز پیدا شدند.از جمله اینکه در میان اقوامى که اسلام بمیان آنهاراه یافته بود افرادى بودند وابسته به مذاهب دیگر.اینها در مقابلهجوم اسلام،به دفاع از مذاهب خود برخاستند.به دلیل آزادىابراز افکار و اندیشهها در آن زمان (5) انواع و اقسام مسائل-حتىآندسته از مسائلى که در مخالفت صریح با اساس اندیشههاى اسلامى قرار داشتند-مطرح گردید در این مورد،داستان مفضل که ازاصحاب امام صادق(ع)بود نمونه بسیار خوبى است.
امام صادق(ع)در زمان خود همان کار را میکند که پیامبر(ص)ویا على(ع)و یا حسین(ع) میکرد،یعنى انجام رسالت و وظیفه با توجه بهشرایط زمان و مکان خود.در شرایط زمان امام حسین(ع)مسئله اصلىاسلام یزید و دار و دسته او بود.ولى در زمان امام صادق(ع)علاوهبر لزوم مبارزه با قلدر زمانه-که امام خود بطور فعالانه در آن شرکتداشت و نهضتهاى علوى را که از روى خلوص نیتبودند،کاملاتایید میفرمود-مسئله مبارزه با نحلههاى فکرى و مکتبهاى انحرافىنیز مطرح بود.واضح است که به دنبال انقلاب،آزادى از راه میرسدو آزادى به همراه خود،تضاد افکار و عقاید و بحثهاى فلسفى وکلامى را مطرح میکند.در این هنگام دیگر شمشیر کارى از پیشنمیبرد،اینجا اسلحه مناسب،درس و کتاب و قلم است.
وظیفه امام صادق در رویاروئى با آنهمه اندیشههاى گوناگوناز فرقههاى مختلف کلامى، فقهى و فلسفى گرفته تا مذاهب یهود ومجوس و جاثلیق(کاتولیک)و مکاتب دهرى و مادى-چه بود؟ رسالت امام صادق این بود که در این جبهه به مبارزه برخیزد و راهراست و مکتب صحیح را به امت نشان بدهد.نظیر وضع امام صادق،در زمان حضرت رضا(ع)نیز وجود دارد.در آن هنگام مامون که خودمردى دانشمند بود،جلسات بزرگى با شرکت رجال و شخصیتهاىبزرگ علمى و مذهبى فرق و مذاهب گوناگون تشکیل میداد و آنها را بهمناظره با یکدیگر دعوت میکرد.مباحثات امام رضا(ع)در این جلساتبسیار آموزنده و روشنگر است.
همه اینها که عرض کردم براى روشن کردن این نکته بودکه وقتى اوضاع زمانه آنگونه شود که شناختحق از باطل دشوار و صعب گردد،اصلىترین وظیفه رهبر دینى نشاندادن صراط مستقیم ومبارزه با انحرافها و تحریفها است.اگر امام حسین(ع)در زمان امامصادق و یا امام رضا میبود،بىتردید همانگونه عمل میکرد که آن دوبزرگوار عمل کردند.
براى نهضت ما نیز چنین آیندهاى که در آن بازار عرصه افکارداغ باشد،قابل پیش بینى است. از این رو لازمست روحانیت دههابرابر گذشته،خود را تجهیز کند.روحانیت احتیاج به تقویت دارد،احتیاج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد.در برابر روحانیونمردم قرار دارند که بمراتب بیشتر از گذشته به هدایت و راهنمائى وارشاد احتیاج دارند.روحانیتباید بسرعتبه فکر چاره بیفتد و تا اینسیل عظیم به راه نیفتاده است،خود را براى مقابله با آن آماده کند.
وحدت و تشکیلات،خوشبختانه در تهران تا حدودى بوجودآمده است.منظورم جامعه روحانیت و شوراى روحانیت است کهتشکیل شده.من امیدوارم این نمونه در سراسر ایران تعمیم پیداکند و همه روحانیتبه یکدیگر متصل و مرتبط بشوند و بتوانند ازاین طریق خود را به بهترین وجهى تجهیز کنند.
مساجد از جمله بهترین پایگاههاى روحانیتبه حساب میآیند. نگاهى به وضع مساجد نشان میدهد که بعد از انقلاب،اغلب مساجدخلوت شده است،یک دلیل این امر این است که تا قبل از پیروزىانقلاب مساجد به بهترین نحو نقش انقلابى خود را انجام میدادند. در آنها همان مسائلى مطرح میشد که مردم خواستارش بودند.امابعد از پیروزى انقلاب،مساجد،خود را با این تغییر هماهنگ نکردند. اکنون ضرورت احیاى مسجد بیش از هر زمان دیگر احساس میشود. البته لازمست در کنار مسجد رادیو و تلویزیون هم برنامههاى مذهبىداشته باشند. حزب اسلامى و کانونهاى تعلیمات سیاسى و مذهبى هم باید بوجود بیایند.مردم از طریق این کانونها،میباید تعلیماتو آموزشهاى سیاسى ببینند.اما اگر همه این نهادها،جاى مسجد رابگیرند،آنوقت فاجعه بوجود میآید.راه جلوگیرى از این فاجعه تعطیلاین نهادها نیست،بلکه این مساجدند که باید در وضع خود تجدیدنظر کنند و در این میان سهم عمده و نقش اصلى به دوش روحانیتاست.
انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنانپیروزمندانه به پیش برود، مىباید باز هم روى دوش روحانیون و روحانیتقرار داشته باشد.اگر این پرچمدارى از دست روحانیت گرفته شودو به دستبه اصطلاح روشنفکران بیفتد،یک قرن که هیچ،یک نسل کهبگذرد،اسلام به کلى مسخ میشود.زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامى،در نهایتباز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند.به این دلیللازمست روحانیت را اصلاح کرد.نه اینکه آنرا از بین برد.ثابت نگاهداشتن سازمان روحانیت در وضع فعلى نیز به انقراض آن منتهى خواهدشد. این مطلب را حدود ده سال است که بارها و بارها تکرار کردهامو گفتهام که روحانیتیک درخت آفت زده است و باید با آفتهایشمبارزه کرد.اما کسى که میگوید دستبه ترکیب این درخت نزنید،معناىسخنش این است که با آفتهاى آنهم مبارزه نکنید و این باعث میشودکه آفتها،درخت را از بین ببرند.آن کسى نیز که میگوید اصلا ایندرخت را باید از ریشه کند، اشتباه بزرگى مرتکب میشود.زیرا اگراین درخت کنده شود،دیگر هیچکس قادر نخواهد بود تا نهال جدیدىبه جاى آن بکارد.به این ترتیب آینده انقلاب اسلامى ایران،پیوندزیادى با آینده روحانیت دارد.
سؤالى که در ابتداى سخنم مطرح کردم در اینجا پاسخمیگویم.اینکه روحانیتشیعه توانسته است در طول تاریخ منشاءحرکتهاى بزرگ بشود،ولى روحانیتهاى دیگر نتوانستهاند،دو دلیلعمده دارد:
دلیل اول- ویژگى خاص فرهنگ روحانیتشیعه است.خودفرهنگ شیعى یک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است.اینفرهنگى است که از روش على(ع)و از اندیشههاى او تغذیه میکند،این فرهنگى است که در تاریخ خود عاشورا دارد.صحیفه سجادیه ودوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد.هیچ یک ازفرهنگهاى دیگر چنین عناصر حرکت زائى در خود ندارند.دلیل دوم- اینکه روحانیتشیعه-که بدست ائمه شیعه پایهگذارى شده استاز ابتدا اساسش تضاد با قدرتهاى حاکم بوده است.بقول حامدآلگاردر همان کتابى که ذکرش گذشت اساس روحانیتشیعه برانکارحقانیت پادشاه است.روحانیتشیعه از نظر معنوى متکى به خدا واز نظر اجتماعى متکى به مردم است و هیچگاه جزو دولت نبوده است. اما در مقابل،مثلا روحانیت تسنن از همان ابتدا،وابسته به دستگاهحاکم بوده است.از همان زمان که ابو یوسف به سمت قاضى القضاتهارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتى اعظم را هم بدستآورد،مشخص بود که دیگر پایگاهى در میان مردم نمیتوانستداشته باشد.در زمان خود ما افرادى نظیر شیخ محمد عبده که ازروشنفکران روحانیون اهل تسنن مصر است وقتى اعتبار پیدا میکندکه آقاى خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر میکند و الا مردم مصرمفتى بودن او را بىاعتبار میشمارند.و یا شیخ محمد شلتوت،مصلحبزرگ مصرى را جمال عبد الناصر باید به اسمش ابلاغ صادر کند ووقتیکه توى اتاقش مینشیند میباید عکس جمال عبد الناصر بالاىسرش باشد.مشخص است که این افراد دیگر نمیتوانند پایگاه مردمىداشته باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند.اماروحانیتشیعه از ابتدا بر اساس بىنیازى از قدرتهاى حاکم پایهگذارى شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پیشانى به درگاه آنها بسایند (6) .
پس سر دیگر اینکه روحانیت توانسته انقلابها را رهبرى کند،استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاههاى دولتىو غیر دولتى نبودهاند.از آنها ابلاغ نمیگرفتهاند،عکس آنها را بهخانهاشان راه نمیدادهاند.در آینده هم باید این ارزشها براى روحانیتمحفوظ بماند. امام صریحا فرمودهاند که من موافق نیستم حتى درجمهورى اسلامى روحانیون پستهاى دولتى بپذیرند البته بعضى ازکارها در صلاحیت روحانیت است،از قبیل استادى،معلمى، قضاوت...اما روحانیون نباید کار دولتى بپذیرند،آنها باید در کناردولتبایستند و آنرا ارشاد کنند.آنها باید بر فعالیت دولت نظارت ومراقبت داشته باشند.شاید یک طریق معقول براى اعمال این نظارت،تاسیس همان دایره امر به معروف و نهى از منکر است که میباید مستقلاز دولت عمل کند.روحانیتباید در حفظ مساجد کوشا باشد.امامتجماعتباید محفوظ بماند. روضهها و ذکر مصیبتها باید محفوظبمانند،اما لازمست اصلاح شوند و تحریفات و جعلها و دروغها ازآنها حذف و پیراسته گردد.
سخن آخر اینکه روحانیت در حفظ و تداوم انقلاب نقشىاساسى بعهده دارد و میباید با کوشش همه جانبه،مکان شایسته خودرا حفظ بکند و در صف اول حرکت مردم همچنان به هدایت آنها ادامهبدهد.
و السلام
پىنوشتها:
1- رجوع شود به ماهنامه توفان«ارگان حزب کمونیست کارگران ودهقانان ایران»شماره 15، دوره چهارم تحت عنوان«نه خدا،نه شاه،نه قهرمان»و به کلیه نشریات گروه«فرقان»در جریان انقلاب و بخصوص بهمن 57.
2- یکى از نویسندگان غیر مذهبى که سالها قبل جزو ایدئولوگهاى حزب توده بود و بعدها تا حد زیادى در نظراتش تحول پیدا شد،چندى قبل در یکى از مجلات مقالهاى نوشته بود و نهضت فعلى ایران را با دید نسبتا بىطرفانهاى تحلیل کرده بود.در آن مقاله نویسنده، مقایسهاى میان این نهضت و نهضت مشروطیت و ملى شدن نفتبعمل آورده و متذکر شده بود که گناه شکست در دو نهضت قبلى به گردن لائیکهاست-یعنى آنها که سیاستشان از مذهبشان انگیخته نمیشود و تمایلات مذهبى چندانى ندارند-در ابتدا هر کدام از این دو نهضت،دو نیرو،نیروى مذهبىها و نیروى لائیکها با هم براه افتادند،ولى در موقع بهرهبردارى، لائیکها به این فکر افتادند که مذهبىها را عقب بزنند و همین سبب شکست هر دوى این نهضتهاشد.در انقلاب فعلى نیز اغلب روشنفکران،فکر میکردند تنها دو نیروى تعیین کننده در جامعه وجود دارد،یکى نیروى اقتصادى و دیگرى نیروى سیاسى.هیچکس نمىتوانست پیش بینى کند نیروى دیگرى در بطن جامعه وجود داشته باشد که از همه نیروهاى دیگر قدرتمندتر و ریشهدارتر است و همانست که بالاخره انقلاب را به پیروزى میرساند.
3- نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر-استاد مطهرى-انتشارات صدرا.
4- البته این امر سواى تحریفاتى است که با قصد و غرض از طریق دستهاى پیدا و ناپیداى آنها که هدفشان نابودى اسلام بود،صورت میگرفت.
5- که بسیار به وضع کنونى ما شباهت داشت.
6- زمانى که در قم بودم،سالهاى اول مرجعیت مرحوم آیت الله-بروجردى اعلى الله مقامه الشریف،روزى یکى از بازاریهاى معروف و متدین تهران،مبلغ زیادى پول بابت وجوه شرعیه را به شکل یک حواله روى یک تکه کاغذ نوشته بود و به وسیله شخصى که به قم مىآمد خدمت آقا فرستاده بود.تکه کاغذ را که بدست آیت الله دادند،ایشان آنرا به کنارى انداختند و فرمودند دیگر از این نوع وجوهات براى ما نفرستید،شما خیال مىکنید دارید سر ما منت مىگذارید.روحانیت عزیزتر و شریفتر و محترمتر از این است که این چنین مورد توهین قرار بگیرد.این رهبر شیعى است که تا این حد استغنا نشان مىدهد.بعد هم آن بازرگان براى عذرخواهى به قم آمد و آنقدر التماس و زارى کرد تا عذرش پذیرفته شد.